مرا تو بی‌سببی

تَهِ نمایشنامه‌ی «خیانت» هارولد پینتر، جری و رابرت دارند همدیگر را نگاه می‌کنند و اِما هم بین‌شان ایستاده، تازه درمی‌یابیم…

11 سال ago

دختران چشم‌انتظاری

هنوز مردهای روستا با چمدانی مختصر از دشت‌ها و کوه‌ها و جنگل‌ها دل می‌کَنند و در هیاهوی شهرهای بزرگ گم…

11 سال ago

عاشقانه‌ای با طعم خون و قحطی و جنگ

هیأت داوران بوکر امسال جایزه‌ی پنجاه‌هزار پوندی‌اش را به نویسنده‌ای هدیه کرد که در گمانه‌زنی‌ها و شرط‌بندی‌ها کمترین بخت را…

11 سال ago

حضوری که نیست

پرتره‌ی آدم‌ها را قاب نقش‌دار نقره‌ای محصور کرده؛ قاب نقره‌ای را، ردیف به ردیف پونزهایی که فشرده و متراکم در…

11 سال ago